اگر مانده بودی تو را تا ...

برای تو می نویسم برای تویی که بهترین اتفاق زندگی من بودی براستش را بخواهی میخواهم پا پیش بگذارم و سکوتی را که دارد خفه ام می کند که دارد جانم را میگیرد بشکنم و فریاد بزنم جان جانانم عزیز دوست داشتنی من برگرد بگویم قبول بیا همه چیز را از اول شروع کنیم بیا دوباره من و تو ما بشیم و عاشقی کنیم بگویم زیر بار این سکوت لعنتی دارم له می شوم می خواهم با صدای بلند با صدای خیلی خیلی بلند بگویم باور کن باور کن دیگر طاقت نبودن و ندیدنت راندارم ! اگر مانده بودی تو را تا ......

بیا یکی مان کوتاه بیایم و این سکوت لعنتی دردناک را بشکنیم دوباره شانه به شانه تمام خیابان ولیعصر را قدم بزنیم به کافه های همیشگی سربزنیم شعرهایی را که دوستش داریم را بلند بلند باهم بخوانیم بی خیال همه ی آدم هایی که گیج و گنگ نگاهمان می کنند خنده هارا از ته دلمان بیرون بریزیم بیا یکی مان کوتاه بیاییم سکوت را بشکنیم دوباره عاشقی کنیم عاشقی کنیم عاشقی کنیم بیا نگذاریم روزها بی هم از دستمان دربروند اگر مانده بودی تو را تا ......